معنی یکی از آلات ضربی و رزمی و آن عبارت است از استوانه ای که در دو طرف آن پوست کشیده شده است . دُهل . مترادف دمامه، دهل، كوس، نقاره انگلیسی drum, tambourine, tabor, tambour, tatoo, tympan, tom-tom عربی طبل، طبلة، أسطوانة، برميل، صوت الطبل، طرد، قرع طبلا، قرع، دق الطبل في الموسيقي، أطلق صوتا إيقاعيا، نقر، طبع فكرة في الذهن، دعا إلى إجتماع
Read More( اسم ) ۱ - صندوق کوچک صندوقچه . ۲ - بویدان سلمه عطار جونه طبل عطار . ۳ - طبق چوبین بزرگ که میوه های فروختنی را در آن گذارند . ۴ - قسمی طبل در بنگاله .
Read Moreنویسه گردانی: ṬBL. طبل . [ طَ ] (ع اِ) ۞ دهل یک رویه باشد یا دورویه . (منتهی الارب ) (زمخشری ). تبیره . (فرهنگ اسدی خطی متعلق به نخجوانی ). شندف . (فرهنگ اسدی ). کوس .
Read Moreطبل - معنی در دیکشنری آبادیس طبل /tabl/ مترادف طبل: دمامه، دهل، کوس، نقاره برابر پارسی: دهل، کوس، تبیره معنی انگلیسی: drum لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی فرهنگ معین فرهنگ عمید فرهنگستان زبان و ادب دانشنامه اسلامی دانشنامه عمومی دانشنامه
Read Moreطبل . [ طَ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس ، واقع در
Read Moreطبل (فرهنگ عمید): از آلات موسیقی شبیه دایره و دارای دیوارۀ بلند چوبی یا فلزی که در یک طرف یا هر دو طرف آن پوست نازکی کشیده شده و با دو تکه چوب نواخته میشود، دهل، * طبل عطار: = طبله. طبل (فارسی ...
Read Moreخشک - معنی در دیکشنری آبادیس. مترادف خشک. متضاد خشک: تر، باطراوت، خرم، شاداب، مرطوب، نوشکفته، آبدار، انعطاف پذیر. معنی انگلیسی: arid, dry, withered, stiff, crisp, crispy, austere, crunchy, dusty, literal, matter-of
Read Moreطبَّلَ طبَّلَ في طبَّل الرَّجُلُ في الحفل:- بالغ في ضرب الطَّبل "طبَّل للعروسين في حفل زفافهما ". زَمَّر له وطبَّل : تملَّقه وتقرَّب إليه بالنفاق - طبَّل وزمَّر : أثار ضجَّة
Read More• (سق) آلة موسيقيّة تصنع من أسطوانة جوفاء يُشدُّ على أحد وجهيها أو كليهما قطعة من جلد يُضرب عليها "تعلو أصوات الطبول في الأفراح" ، بلا زمرٍ ولا طبلٍ: في هدوء وبدون ضجّة، دون لفت الانتباه، دَقَّ ...
Read More2018.3.3 طبل: الطَّبْلُ: مَعْرُوفٌ الَّذِي يُضْرَبُ بِهِ وَهُوَ ذُو الْوَجْهِ الْوَاحِدِ وَالْوَجْهَيْنِ، وَالْجَمْعُ أَطْبَالٌ وَطُبُولٌ.
Read More